جمعه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۱

MadMan

انگیزه ی مهاجرت من
نفرت نبود، هجران بود.
کسی نگفت: برو
یکی نوشت: بیا.

منوچهر آتشی - خلیج و خزر

***

فضا: داخلی - زمان: شب
از اون طرف دنیا بهم پیغام داد که عکس ات سکسیه. یه مقدار پاستوریزه ای شوخی و خنده، و بعد داریم گپ می زنیم. اسم درست اش لاس زدنه. می گیم و می خندیم. خیلی دلچسب و تازه، از قد و هیکل هم تعریف می کنیم، رک و راست نظر می دیم و کل کل می کنیم و دل می بریم. بدون این که نقش بازی کنم، نگران چیزی باشم، روراستم، و با جرأت. یکی از اروتیک ترین (بالذات - نه این که عملاً مکالمه سکچوال داشته باشیم) و لذت بخش ترین بحث های این چند سال اخیر عمرم بود - با یه آدمی که خیلی جفت خوبی به نظر میاد واسه یه آدمی مثل من.
دلم این سطح شهامت رو می خواد، منتهی با آدمی که اینجاست، نزدیکه...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر