چهارشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۹۴

Closure

درد عشق کهنه رو فقط و فقط با یه عشق تازه می‌شه درمان کرد.
ریشه‌دار ترین، طولانی‌ترین و جدی‌ترین رابطه عاطفی زندگیم سالها پیش تمام شد، اما من از بندهای اون رابطه رها نشدم یا نخواستم رها شوم؛ نمی‌دانم کدامیک. سالها نوشتم تا بتوانم تمام کنم اندوه مانده روی دست و دلم را. نه کلمه‌ها، نه آدم‌های تازه، نه دنیای نو، نه خواب‌های بد، هیچ‌کدامشان سبک نمی‌کردند این بار سبک اما خفه‌کننده را. 
بعد از چهار سال سراغم را گرفته بود... آخرین بار، نوشته بود سلام و من گریه کرده بودم ساعت‌ها...
نوشته بود که مدتهاست بی‌خبر است از من و دلش می‌خواهد گپ بزنیم و احوالی پرسیده باشیم. نوشته‌اش را می‌خواندم و به این فکر می‌کردم که چرا هیچ حسی ندارم... مطلقاً حسی نداشتم، نه شور، نه رنجش، نه اندوهی که سالها آشنا بود... 
نوشتم آن رابطه سالهاست که تمام شده و من تلاش زیادی برای فراموش کردنش کرده‌ام. نوشتم دلیلی برای گپ زدن، برای در تماس بودن حتی، نداریم. 
جوابش را که فرستادم، دیدم هیچ اندوهی در من نمانده؛ که عشق تازه، عشق ریشه‌دارتر، طولانی‌تر، و جدی‌تر زندگیم همه اندوه آن عشق کهنه را از جانم برداشته است.