دوشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۹

Cloudy

دلم تنگه


برای نوشتن، سبک شدن




شبیه ابرای سیاه بارونی شدم، سیاه، تلخ، دلگیر، پر
نمی دونم چقدر دیگه باید زل بزنم به این مانیتور تا حرفم بیاد
دلم کاغذ و خودکار می خواد...
دلم عشق می خواد، دوست داشتن، دوست داشته شدن...
دلم بغل می خواد، بغل خوب...
دلم یکی رو می خواد که آرومم کنه، که وقتی بغلم می کنه، فکرم وایسته سر جاش، همش نره و سرک بکشه تو گوشه و کنار روزهای خوب و بد قبل، روزهای گنگ بعد از این، وایسته همونجایی که هست، نفس بگیره...
دنیا قشنگه، دلم می خواد یکی باشه تا بهش نشون بدم... یکی باشه که از بودنش ذوق کنم و ذوق کردنم رو ببینه... یکی که وقتی تنهام، با خودم باشم، بی دلواپسی وقتهایی که نمی خوام با خودم باشم...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر