دوشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۹


دلم می خوادش، الان، اینجا، واسه یه مدت طولانی
بدون فکر کردن به این که از پیشم می ره
...
دلم می خواد دلمو بغل کنم
فکر می کنم که دلم گناه داره
...
می دونم دوستش دارم
همیشه دوستش داشتم
یه جور غریب گمی دوستش داشتم
حتی تو اون لحظه هایی که از دوست داشتن بقیه براش می گفتم
دلم می خواست بهم بگه دوستم داره
...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر