جمعه، تیر ۲۱، ۱۳۹۲

در ساعت یک عصر

دلتنگی مثل یه گربه چاق و تنبل خودش رو کشید تو اتاق
وقتی که نشسته بودم روی کاناپه و فرم ها رو برای رئیسم می فرستادم
اومد روی کاناپه، خزید رو پاهام، 
خودش رو جا کرد بین دستهام که داشتن تایپ می کردن
دم پشمالوش رو کشید به صورتم، به چشمام
مثل یه گربه که توجه می خواد.
گردن ام از اشک خیس شد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر