سه‌شنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۳

به وقت ظهر

بهش فکر کردم،
واسه یه لحظه،
بین اون پیغام‌های شیطنت‌باری که فرستاد،
بین ترس‌هام، و دلهره‌هام:
- که آدم خوبیه، و می‌خواد با من باشه -
و بعد نگاه کردم، 
دورتر و بالاتر از مناسبت‌های کاری بین‌مون،
بیرون از شرایط پیچیده‌ای که توش بهم گره خورده بودیم،
و به خودم گفتم که هیچ‌وقت نباید اشتباه کنم،
و فکر کنم کسی شبیه تو پیدا می‌شه:
کسی که مرا بخواد و بخواد،
نه مثل تو که می‌خوای و نمی‌خوای.
بهش فکر کردم و گفتم نه،
تو دلم بهش گفتم نه.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر