جمعه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۳

برای صدا، صدای محض و مطلق

شلوغم، درهم و به هم تابیده.
صدای تو مرا از این هزارتو بیرون می‌کشد،
مثل قصه‌ی نی‌لبک نوازی که موش‌ها را سحر کرد.

چقدر خوب که صدای تو هست،
چقدر خوب که دست‌های تو هست.

من چه گم بودم بی تو،
چه گم بودم ونمی‌دانستم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر