The 15th Floor Diaries
جمعه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۳
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی...
وسط راه دستش رو ول کردم
و اومدم سمت تو.
بدون ترس از رسواییاش،
یا نداشتناش.
اومدم سمتات،
اونطوری که میدونی بغلم کردی،
لهام کردی تو بغلت،
پیشونیم رو بوسیدی حتی،
و گفتی برگردم.
۱ نظر:
ناشناس
شنبه, اردیبهشت ۲۷, ۱۳۹۳ ۱۱:۲۲:۰۰ بعدازظهر
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو . . . . .
پاسخ
حذف
پاسخها
پاسخ
افزودن نظر
بارگیری بیشتر...
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
پاسخحذفچون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو . . . . .