جمعه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۳

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی...

وسط راه دستش رو ول کردم
و اومدم سمت تو.

بدون ترس از رسوایی‌اش،
یا نداشتن‌اش.

اومدم سمت‌ات،
اونطوری که می‌دونی بغلم کردی،
له‌ام کردی تو بغلت،
پیشونیم رو بوسیدی حتی،
و گفتی برگردم.



۱ نظر:

  1. دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
    چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
    آه از آن نرگس جادو . . . . .

    پاسخحذف