نوشته بیا همدیگه رو ببینیم.
گفتم باشه.
دروغ گفتم، مثل سگ.
نمیخوام برم، نمیتونم برم. نمیکشم.
اونقدر عصبانیم که گریهام میگیره.
میخوام بزنمش...
از سرطان بدم میاد.
از سرطانی که یک سال بهش وقت داده بدم میاد.
از آرامشی که داره بدم میاد.
از این که داره میمیره و من کاری نمیتونم بکنم بدم میاد.
نمیخوام برم ببینماش.
من خودخواهم.
میدونم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر