روزها طولانی و شلوغ که میشوند،
بزرگراهها را رها میکنم،
میروم توی راههای فرعی.
نقشه میگوید بپیچ، اما نمیداند که جادهی روبرو قشنگتر است،
نمیبیند که قمیشی دارد جزیره را میخواند.
نمیپیچم.
نقشه خودش را وفق میدهد با من،
که جاده روبرو را که تمام کردی،
آهنگ که تمام شد،
میتوانی از آن راه فرعی برسی به مقصدت.
نقشه را دوست دارم،
حواساش هست به سرگشتگیهای من.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر