چند وقتی هست که دارم به این موضوع فکر می کنم، که علی رغم این که یه رفتاری از نظر من ممکنه خیلی بَدَوی و ناآگاهانه باشه، الزاماً دلیل کافی برای واقعی نبودن و غالب بودن این رفتار نیست. این که من نخوام با یه آدمی باشم که روابط عاطفی و اجتماعی اش رو «بازی» می دونه، دلیلی واسه این نیست که برای آدم ها، این رفتار محرک و جواب گیرنده نیست.
یه جورایی درک کردم که برای جلب نظر آدمها باید از محرکهای غریزی مثل کنجکاوی و حرص و بیشترخواهی و ترس استفاده کرد؛ برای کسب احترام باید بدخلق بود و اجازه نزدیک شدن نداد و شبیه این ها؛ برای من این درک خیلی هزینه بردار بوده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر