دوشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۳

رویش

حس ناآشنایی است. 
وقتی نگاهم می‌کنی، 
انگار شاخه‌های گیاهی از سینه‌ام بیرون می‌زند و رشد می‌کند و گل می‌دهد. 
می‌بینی چقدر ناآشناست این حس؟
اما همین است، شبیه هزار کاکلی شادی که به جای آن که در چشمان تو باشند، 
در سینه من پنهان شده بودند. 
شبیه گل‌های قالی، با همان پیچ و تاب، همان فرم رویش،
چیزی از من بیرون می‌جهد و می‌بالد زیر نگاه تو. 

تو می‌توانی مرا شاعر کنی،
و چیزی از این هراس‌آورتر نیست. 


۱ نظر:

  1. wide eyed
    i'm heart-stung
    with
    bumblebee emotions

    word swarms from anger hives
    and now the swelling
    wont go down

    some balm please,
    some calm please,
    a kiss from the lips
    that caused the bruise. . . . .

    پاسخحذف