لیمان، فرشتهی کوچولوی زندگی من شده. یه تولهی سه ماهه، که وقتی تو بغلم خوابش میبره و خرخر میکنه، چشمام پر از اشک میشه از شادی...
وقتی یه سگ کوچیک سه ماهه، با همهی جیش کردنهای گاه و بیگاهش، با همهی جویدنها و گاز گرفتنهای از سر شیطنتاش، این طور آدم رو، جون آدم رو، آروم میکنه؛ برام سخت نیست تصور لذت بینهایتی که بچه داشتن به آدمها میده. یه معصومیتی هست در کودکی انسان، در کودکی هر جانوری، که هیچچیز در برابرش مقاومتی نمیکنه. شده شازده کوچولوی من، با دو چشم به سیاهی شب...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر