شب.
صدای پرتلاطم اقیانوسی که «آرام» نیست.
صدای پرتلاطم اقیانوسی که «آرام» نیست.
تنهایم. گمگشته و تنها. زمان می خواست فهمیدن این تنهایی.
آدمهای زیادی بودند که می توانستم امشب، اینجا، داشته باشم شان و نخواستم. انگار چیزی هست که فقط تو حس می کردی؛ خلأیی که تنها تو می توانستی پر کنی اش. تنها تن نیست. روح ام هم دل اش برای آغوش ات تنگ شده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر