توی تمام این چهار سالی که بیرون از ایران بودم،
توی رشتهای تحصیل کردم که هر کلاساش، حداقل یه پروژه تیمی داشته که باید با
اعضای از پیش تعیین نشدهای کار کرد. توی تمام این چهار سال، هر سال سه ترم
تحصیلی، فهمیدم که سختترین، و باز هم تأکید میکنم که سختترین، آدمهایی که
باهاشون کار کردم ایرانیها بودند. قصدم این نیست که بگم که هیچوقت ایرانیها بلد
نیستند کار جمعی انجام بدن، که تمام چهار سال لیسانس، با یه گروه سیزده چهارده
نفره از شهرهای مختلف، کلی کار گروهی موفق انجام دادیم، و یاد همون آدمها هنوز که
هنوزه به قول نیما روشنم میکنه وقت دلتنگی. اما قصدم اینه که بگم، خیلی از
ایرانیهایی که دیدم، کار گروهی رو بلد نیستند.
این نوشته مرضیه رسولی کلی من رو یاد همون آدمها
انداخت. نمیگم رمالی هم تیم ورکینگ لازم داره، اما خیلی کارهای دیگه با کار گروهی
بهتر و با بهرهوری بیشتری انجام میشه. این که تیم ورکینگ رو فضیلت خطاب کنی، اما
با بار منفی برای من تعجب آوره، اون هم از طرف کسی که روزنامهنگاری می کنه. این
رو میگم چون حتی در ابعاد یه نشریه دانشجویی کوچیک، کار گروهی اونقدر کلیدیه که
ناگزیر باید بهش تن داد تا بشه نشریه رو سر موقع بیرون فرستاد. این که ترجیح بدی توی
گروهی باشی که اگر کسی خطایی کرد و آسیبی دید، مسئولیتش فقط و فقط متوجه شخص خودش
باشه، چیزیه که من رو میترسونه. از اون بدتر وقتیه که متوجه باشی که داری این
رفتار رو برای بی مسئولیتتر کردن خودت انجام میدی (همونطور که توی متن نوشته)، و
باز هم بر انجامش اصرار داشته باشی؛ این برای من نگرانکننده است. وقتی این حرف از
قلم یه روزنامهنگار بیرون میآید، که سرشت کارش از احساس مسئولیتی ربشه میگیره تا با پیگیری اخبار و وقایع و گزارشنویسی بقیه جامعه رو مطلع کنه، من گیج میشم. من بیشتر گیج میشم وقتی میبینم
این نوشته بیشتراز سیصد بار همخوان شده.
کاش از متن مثال نیارین که جمع موجب آشفتگی و
انرژی پس دادن و خفه خون گرفتن می شه. آشفتگی و انرژی گرفتن وقتی در جمع پیش میاد
که اعضایی با این دید توی جمع باشن که به کار گروهی باوری ندارند. که اگر در کار
تیمی شریکند، یا برای تفویض وظایف و از زیر کار در رفتنه و یا از روی اجبار توی
این محیط قرار داده شده اند. این آدمها، که الزاماً بد نیستند، سخت اند، یکه تازند
و مسئولیت رو برای خودشون میخوان و تقدیر و تمجید رو هم. اینها اغلب به مسئولیت جمعی باور ندارند؛ به این که من و شما در بیخانمان شدن فلان همشهری مسئولیم با تردید نگاه میکنند. من اگه مدیر این آدمها باشم،
که اغلب همین ویژگی کافیه برای استخدام نکردنشون، این دسته از آدمها رو تو چند
دوره کلاسهای تیم بیلدینگ ثبت نام میکنم تا متوجه تفاوت تیم و فرد بشن. اگه از
این دسته آدمها هستین، الان احتمالاً پوزخند زدین که کلاس و دوره به چه کارمون
میاد. قصدم اینه که بگم، این مسأله برتری کار گروهی اونقدر قطعی و ثابته که یه بخش
بزرگی از رشتههای تحصیلات تکمیلی مدیریت رو به خودش اختصاص داده. بهتره به جای
تخریب یه فرهنگ و حتی دانش علمی، کمی یاد بگیریم که شاید مشکل از درون ماست و این
که اکثریت دنیای بیرون در حال تمرین یه رفتار و روش خاصه، ممکنه جزو اون دسته
رفتارهای اکثریتی باشه که نه با اخلاق مغایرت داره، نه با علم، بلکه صرفاً روش
بهتریه برای انجام کارها و از یه آگاهی بالاتر منشأ می گیره.
فارغ از مسائل شخصی، و تنها از نظر کاری، از
صمیم قلب امیدوارم دیگه هیچوقت با آدمهایی از این دسته هم گروه و هم تیم نباشم،
که مجموعهای از فرسایندهترین پروژههای کاری و تحصیلیام رو ناشی شدهاند.